بازی Oxenfree
هنگام مواجه شدن با این مقاله،احتمال زیاد اولین سوالی که ذهنتان را درگیر میکند این است که OXENFREE به چه معناست.
خب باید بگویم OXENFREE کوتاه ی شده ی عبارت Olly olly oxen free است که در بازی قایم باشک کاربرد دارد.به این صورت که فردی که چشم گذاشته،اگر بعد از مدتی جستجو به نتیجه نرسد و شکست را قبول کند،این عبارت را فریاد میزند و فردی که قایم شده ، می تواند از پناهگاه خویش خارج شده و برنده ی بازی باشد.
خب،کمی که با بازی آشنا شوید،می بینیند سازندگان بازی چه انتخاب هوشمندانه ای برای عنوان بندی انجام داده اند.به هر حال داریم درباره بازی صحبت میکنیم که صدای اشخاص (یا ارواح) گوناگونی در تمام جنگل طنین انداخته،بدون اینکه از مکان واقعی آنها اطلاعی داشته باشیم.
oxenfree اولین بازی استودیو ی night school می باشد که توسط شن کرانکل و پسرخاله اش آدام هینز تاسیس شده است.این دو قبل از تاسیس استودیو شخصی خود،در کمپانی مرحوم تل تیل گیمز فعالیت داشتند که اتفاقا این موضوع باعث شده oxenfree ویژگی های زیادی از بازی های تل تیل گیمز را به ارث ببرد.از جمله داستان محوری،فراوانی دیالوگ و حق انتخاب.
خب،با داستان شروع کنیم. Oxenfree روایتگر 5 تین ایجر است که برای چند شب دور هم نشینی به جزیره ای به نام ادوارد سفر میکنند.در راس این 5 نفر،دختری با موهای آبی به نام الکس قرار دارد که پروتاگونیست بازی به حساب می آید و در تمام مدت کنترل او را بر عهده خواهیم داشت.دیگر شخصیت ها هم شامل جوناس،برادر ناتنی الکس،و سه تا از دوست های او به نام کلاریسا ،نونا و رن می باشد.
داستان از جایی شروع میشود که الکس با دستکاری رادیوی خود ،خیلی تصادفی باعث باز شدن دریچه ای میشود که پل ارتباطی با دنیایی دیگر است.دریچه ای که راه را برای ورود مردگان به جزیره و تسخیر نفر به نفر دوستان الکس باز میکند.
شاید الان با خود بگویید باز هم یک داستان کلیشه ای دیگر درباره ی 5 نوجوان ابله ی گرفتار نیرو های ماورا الطبیعه.اما زود قضاوت نکنید.شاید اساس داستان oxenfree چیز نویی نباشد.اما نحوه ی روایت آن است که جذاب و فوق العاده از کار در آمده ست.
اولین ویژگی تحسین برانگیز بازی،دستیابی به اتمسفری مرموز،راز آلود و خوفناک بدون استفاده از جامپ اسکر یا اصطلاحا ترس های سطح پایین ناگهانی ست.توفیقی که خیلی از بازی های هارور با بودجه های کلان موفق به تحصیل نشدند و لحظات ترسناکشان تنها محدود به بیرون آمدن یک هیولا از دل تاریکی همراه با ساند ترکی مهیب برای ترساندن لحظه ای گیمر بوده است.اما ترس موجود در دل بازی oxenfree اصیل،ریشه دار و برآمده از دل داستان است.و همچین موفقیتی برای یک بازی دو بعدی که دوربین فااصله ی نسبتا زیادی با کاراکتر ها و وقایع دارد،یک دستاورد بزرگ تلقی میشود.
برای مثال لحظاتی در بازی است که با قرار دادن رادیو بر روی یک فرکانس مشخص،صدای ارواح از لای درختان بر تمام جنگل حکمرانی میکند.
یا تصور کنید در تاریکی به تنهایی در حال قدم زدن هستید که با یکی از دوستانتان مواجه می شوید که در هوا شناور است و با چشمانی همچون کاسه ی خون به شما چشم دوخته است.اینها تنها تعدادی معدود از بی شمار لحظات استرس آور بازی ست.
اما نمی شود از oxenfree سخن گفت و حرف از مهم ترین ویژگی آن یعنی حق انتخاب نزد.در واقع اینطور میتوان عنوان کرد که oxenfree نسخه ای کوچک و جمع و جور از بازی های دیوید کیج است که در آن “انتخاب” حرف اول را زده و پیش برنده ی بازی به سوی یکی از چندین پایان داستان است.
در تمام طول بازی و حین گفت و گو با دیگران،شما هستید که از بین سه گزینه ی موجود،انتخاب میکنید الکس در لحظه ای مشخص . در جواب به دوستان،از چه جمله ای استفاده کند.انتخاب هایی که در ابتدا شاید پیش پا افتاده بنظر برسند.اما همین انتخاب های ساده بین مثلا سه گزینه ی “بفرما” ،”بشین” و “بتمرگ”،کیفیت رابطه ی شما با دیگر اعضا را تعیین میکند .همین انتخاب ها به آرامی تبدیل به درختی با شاخه های فراوان شده و ختم به مرگ یا زندگی دوستان شما می شود.
هیچ کدام از پایان های مقدر بازی،حکم یک پایان کاملا پرفکت و خوش را ندارد.شما برای به دست اوردن هر چیزی ،باید چیز دیگری را از دست بدهید.باید جان کسی را فدا کنید یا باعث خراب شدن رابطه ی دو نفر دیگر شوید.و این همان DNA معرف oxenfree است.”فدا کردن”.
سازندگان در طراحی جزیره ی ادوارد چیزی کم نگذاشته اند و یک جزیره ی زیبا و کارتونی شکل با حد اکثر جزئیات خلق کرده اند.جزیره ای که شامل ساحل،جنگل انبوه و تاریک،غارهای تنگ و مخوف،یک مرکز شهر همراه با خانه های خالی از سکنه،یک برج رادیویی مرتفع،و مدرسه ای متروکه و مخروب می باشد و داستان بازی به گونه ای پیش می رود که شما حد اقل یکبار در جای جای این جزیره قرار بگیرید.
و البته بسیار باید مراقب باشید.oxenfree از آن دست بازی های دو بعدی ساید اسکرولینگ نیست که تنها گزینه ی ممکن،حرکت به سمت راست باشد.در هر لحظه از بازی ،شما قادر هستید به هر چهار جهت اصلی حرکت کنید.پس باید با دقت به گفت و گو ها و نام مقصد پیش رو گوش کنید.سپس نقشه را باز کنید و بهترین مسیر را برای دسترسی به محل مورد نظر انتخاب کنید.اگر به این موضوع دقت نکنید،برای ساعت ها لا به لای درختان بی هدف به دور خود خواهد چرخید.
گیم پلی بازی محدود به انتخاب های شما در گفت و گو،رفت و آمد بین نقاط مختلف جزیره و نهایتا استفاده از رادیو برای باز کردن قفل بعضی از درها هستیدبه نظر سازندگان میتوانستند با قرار دادن تعدادی مینی گیم و پازل در دل جزیره ،باعث درگیر تر کردن گیمر شوند.اما خب ترجیح دادند که گیم پلی در ساده ترین حالت ممکن باشد و بازیکن بیشتر با قصه درگیر باشد.
البته مکانیزم انتخاب در خلال گفت و گو ها هم همچین بی عیب و نقص نیست.زمانی که در اختیار دارید ،بسیار کم است و گاهی اوقات فرصت نمیکنید هر سه تا گزینه را بخوانید و فکر کنید.و وقتی هم که یکی را انتخاب میکنید،بازی فرصت نمیدهد که حرف طرف مقابل به اتمام برسد .حجم گفت و گو ها هم به سبک بازی های تل تیل گیمز زیاد است و ممکن است برای کسانی که تسلط نسبی به زبان انگلیسی ندارند ،مشکل ساز باشد.
اما خب با تمام اینها،تاکید میکنم که داستان بازی انقدر پیچ و خم های جذاب داشته که این اشکالات قابل اغماض باشند.
ساخت موسیقی بازی بر عهده ی SCNTFC بوده که نامی آشنا در موسیقی الکترونیک است.قطعاتی که وی برای بازی تدارک دیده،به حق که شنیدنی هستند و کمک شایانی به خلق اتمسفر مرموز بازی کرده اند.در لحظاتی که الکس به دنبال کشف نقطه ی نو از جزیره است،موسیقی به ترنس یا هاوس نزدیک است و انرژی ای وصف ناپذیر دارد و هنگامی هم که الکس خطری را پشت سر می گذارد و گیمر هم فرصتی برای تنفس دارد،موسیقی به امبینت رو می آورد و یاد آور آرامش پس از طوفان است.
در بازی که “دیالوگ” عنصر کلیدی ست،پیشینه ی صداگذاران بسیار مهم است.اگر با صدا گذارانی آماتور رو به رو باشیم،تجربه ی بازی میتواند نچسب و غیر قابل تحمل باشد.اما دو موسس استودیو،به لطف حضور چند ساله در تل تیل گیمز،قادر به استخدام چند تن از بهترین صداگذاران کمپانی بوده که در راس آنها Erin Yvette در نقش الکس قرار داردکه سابقه ی فعالیت در بهترین پروژه های تل تیل از جمله واکینگ دد ،بتمن و گرگی میان ما داشته است.او موفق شده طیف گسترده ای از احساسات الکس را به نمایش گذاشته و سیر تحول او از دختری منفعل به قهرمانی باور پذیر را به خوبی ترسیم کند.
صداگذاری بازی نقش عمده ای در فضا سازی داشته.و شاهکار سازندگان در این بخش ،لحظات استفاده از رادیوست.در جنگلی تاریک،در حال چرخیدن بین فرکانس های مختلف رادیو هستید.و ناگهان از یک موسیقی جز می رسید به صدای مخوف ارواحی گمشده و انتقامجو که جملاتی به ظاهر بی معنی به زبان می آورند.OXENFREE میتواند کاری کند که تا مدتها از صدای برفک رادیوی منزلتان وحشت داشته باشید.این همان بلایی است که که سالها پیش هیدئو ناکاتا با فیلم حلقه ،سر تلویزیون آورد و تا مدت ها ترجیح میدادیم جایی نزدیک به تلویزیون خانه ،رختخواب پهن نکنیم.
نویسنده :علیرضا خانی عضو تیم آلفاکلاب